عکسهای دخملم با دختر عمو غزال
مامان جون شش ماهگیت مبارک عزیزم
زمستان
سلام مامان جون الان یه مدته به وبلاگت سر نزدم الان شما خواب تشریف دارید و من تونستم بیام برات اس بزارم دخملم تازگیها خیلی شیطون شدی همش بر می گردی و غلط می زنی بعدشم کلی گریه می کنی هوا هم خیلی سرده نمی تونیم زیاد بریم بیرون و برای همین شما خیلی دلخوری دوست داری زیاد بیرون بریم اشالله هوا بهتر بشه هر روز دوتا یی می ریم پارک وگردش حسابی هم ه شما خوش بگذره هم مامانی یک کمی لاغر بشههههههههههههههه خدایش لباس پوشیدن نفس خانم تو زمستان کار سختیهههههههههههههههههههههههه خیلی هم تو هم من اذیت می شمممم اشالله زودتر تمام بشه مامان جونم اینجا رفتی خونه عزیز جون ...
نویسنده :
مامان نفس
23:31
زایمان و بدنیا امدن دخمل گلم
سلام مامان جونشما روز ٥/٥ /١٣٩١ ذر بیمارستان رضوی در ساعت ١١بدنیا امدیو قدم رو چشم ما گذاشتی سلام مامانی جونم می خواهم از روزداشی که به دنیا امدی برات بگم خیلی دلشره داشتم چون از ماه اول بارداریوهاش ز خونریزی داشتم با خاله دنیا هم که صبحت می کردم یک کم اروم می شدم خاله که دو قلود به نیم هر روز دنیا اورد چون کیسه ابش ژاره شد منم تو استرس افتادم به نگرانیام اضافه شد وارد ماه هفت که شدم دوباره خونریزی کردم انقدر اون روز گریه کردم که نگو همش می ترسیدم تو رو از دست بدم عشقم هر روز رو با استرس به|می رسرموندم نه می تونستم حمام برم نه به کارام برسم دوباره استراحت مطلق از هفته ۳۴ به بعد همش منتظر یه اتفاق بودم ولی...
نویسنده :
مامان نفس
18:07
عکس بیمارستان
سلام دخمل گلم اینم گلهایی که دایی خاله و مامان جون بابا جون واست اورده بودن بیمارستان بابایی که اینقدر هول کرده بود که از گل یادش رفته بود عزیزم عیبی نداره همین که تو رو به من داده برام کافیه تازه بوسمم کرد موقع بدنیا امدن شمااااااااااااااااااااااااا اینم کادوهای مامان جون و با با جون اولین النگو رو مامان جون و بابا جون بهت دادن دومشم عزیز و اقا جون بهتون هدیه دادن گوشواره ها رو خاله مریم و عمو محمود وان یکاد رو هم خاله ملیحه و عمو علی دادن گلم سکه ها رو هم همکارای بابا اقای دکتر عابدی دادن عزیز مامان بقه هم بهتون پول دادن که شد یک میلیون براتون حساب مسکن جوانان باز کردم گلم اشالله مبارکت باشه عزیزم راستی مامان جون بابا ج...
نویسنده :
مامان نفس
15:07
السلام علیک یا ابا عبد الله
سلام مامان جون میخواهم از محرم امسال برات بگم که با همه سالها فرق می کرد پارسال این موقع شما تو دل مامان لونه کرده بودی خیلی از خدا متشکرم که تو نازنین به ما داد مامان خیلی انتظار شما رو می کشید هر سال تو محرم روز وفات شش ماهه امام حسین نذر کرده بودم که 72 کیک و شیر پخش کنم تا خدا شما رو به من بده هر سال که می رفتم حسینیه یا حرم زنها و مردا رو که با بچه هاشون می دیدم بی طا قتیم می شد و حسابی گریه می کردم ولی امسال منم با شما تونستم برم برای مجلس شش ماهه و نذر شما رو هم دادیم شما با اون لباسای امام حسینی خیلی ناناز شده بودی گلممممم مامان عاشقت امیدوارم امانت دار خوبی باشم و شما رو خوب بزرگ کنم امین یا رب العالمین ...
نویسنده :
مامان نفس
23:46